سینما پارادیزو

یکم- فیه ما فیه در حقیقت منابر مولاناست. در بعضی از این مجالس انگار کسی سوالی می کند و حضرت مولانا در جواب به آن سوال بر می آید. حتی در بعضی از این حکایات نام سائل نیز آورده شده است. درمقدمه کتاب "شرح فیه ما فیه" نوشته ی دکتر کریم زمانی نیز به این نکته تاکید شده که برخی از این منابر جواب سوالات روز است. مخلص کلام این که مولانا برای جواب به سوالات مطروحه در زمان خویش رسانه ی منبر و قالب نثر را برمی گزیند و آن را با تمثیلات، آیات و روایات می آراید و البته چنین فرمی کشش چنان محتوایی را دارد. حضرت حافظ نیز با شناخت انسان عصر خویش و همچنین تسلط بر مدیوم نظم، مسائل زمان خود را همچون لباسی زیبا بر تن عروس شعر کرده است.

دوم- اما آیا می توان مسائل متکثر انسان مدرن را با چنین فرم هایی پاسخ داد؟ ازطرف دیگر حتی اگر فرض کنیم مسائل و مشکلات بنی بشر در طی این قرون ثابت مانده، آیا انسان قرن بیست و یکم (میلادی) همان انسان قرن هفتم و هشتم (هجری) است که به نصیحت و منبر و وعظ و خطابه و شعر و سجع تن در دهد؟

سوم- آنگاه که شیطان سحر نویی بر خلیفه خدا نازل می کند، حضرت حق نیز باطل السحر آن را بر پیامبران عقل خود وحی می کند و چرا همان وحی، همین سینما و رمان نباشد؟ رمان و سینما، مدیوم های نوی تمدن نوین انسانی هستند و "یوحی الیهم" شده اند تا بیماری های توسعه یافته این امپراطور جدید، مغرور و عقل زده ی خدا را شفا دهند.

چهارم- تحیر و سرگشتگی یکی از مهم ترین بیماری های عصر تکنیک است و چطور بهتر از رمان های "ناطور دشت" سلینجر و "خداحافظ گاری کوپر" رومن گاری می توان آن را درمان کرد؟ چگونه می توان بهتر از فیلم "راننده تاکسی" مارتین اسکورسیزی تماشاگر را در محفظه ای ایزوله گذاشت و بدون این که آلوده شود تا اعماق عفن فساد برد تا متذکر به پلیدی گناه گردد و حجاب های غفلت از پرده ی چشمانش بیفتد؟ چطور می توان بهتر از رمان "جنایت و مکافات" ضرورت وجود دین (حتی اگر به فرض محال حقیقت نداشته باشد) را برای زندگی بشرِ در خطر نهیلیست متذکر شد و یا چطور بهتر از داستایوفسکی می توان ثواب یک گناه و گناه یک ثواب را نشان داد؟!

پنجم- این فرم ها همان طور که گفته آمد، هم جواب سوالات این عصرند و هم ظرفیت و توان آن را دارند تا انسان مدرن را مجذوب و مسحور خود کنند. پس چرا نشود سکانس های شاعرانه هیچکاک را جای ابیات ملهم از ملکوت حافظ گذاشت یا رمان های تولستوی یا داستایوفسکی را جای حکایات مولانا خواند؟ اما آنچه مهم است فهم زبان این قالب هاست.

آخر- هر رسانه یا مدیومی زبان و جهان خود را دارد. حتی نصوص وحی شده از جمله قرآن نیز از این قاعده مستثنی نیستند. کسی که برای بار اول قرآن می خواند شاید مفتون زیبایی آن بشود ولی قاعدتا چیزی از فحوای آن درک نخواهد کرد. قرائت چندین و چند باره ی آن کتاب شریف و بحث و فحص در آن، ابواب فهم را به مرور فتح خواهد کرد. هر رسانه یا مدیوم دیگری از قبیل رمان، موسیقی و سینما نیز چنین ویژگی ای دارد. باید زبان آن مدیوم را درک کرد و آنگاه دروازه های معرفت و شناخت به آن جهان باز خواهد شد. بمنه و کرمه...