هفت شب با حافظ، هشت روز با مولوی به روایت یک هالیوودی مینی مالیست...

صفر-  اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ

یک- همیشه و برای خیلی از آدما این طوره که چیزهایی رو تو کله شون دارن و دوست دارن انجامش بدن ولی به دلایلی مثه تنبلی، ترس، آماده نبودن و... انجام نمیشه. ولی بالاخره یه روز میرسه که یه اتفاق خیلی کوچولو، یه صحبت ساده از یه رفیق و یا یه طعنه و ریشخند از یه دشمن قدیمی باعث میشه که درلحظه اون آدم معمولی بشه یه دیوونه مطلق و بیفته تو یه مسیری که به سبک فیلم های هالیوودی نهایتا تبدیل بشه به یه قهرمان.

دو- این که چقدر از این مقدمه ای که نوشتم مربوطه به ذی المقدمه ای که در ادامه می آید نمی دانم ولی اگر به خودتون میگید که این بنده خدا چقدر جوگیره و حتما باز یه فیلمی دیده یا یه کتابی چیزی خونده که دوباره حافظ و مولوی و حاج لئوناردو دی کاپریو و آق کریستوفر نولان رو به هم می بافه باید بگم: بله، اولا این که دیشب برای چندمین بار یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما از هر حیث یعنی شوالیه تاریکی رو دیدم و ثانیا بله، هنوز هم توی این سن جوگیر میشم. اصن بزارید یه فتوا بدم. وقتی حضرت جوکر در اون دیالوگ معرکه می فرماد: "میدونی چرا از چاقو استفاده می کنم؟ تفنگ ها خیلی سریعن، با تفنگ نمیتونی تمام حس طرفت رو درک کنی!" آدم اگه هنوز قلب داشته باشه باید جوگیر بشه هیچ ربطی هم به سن و سال نداره و خلاص...

سه- شاید سوال بعدیتون این باشه خب حالا هر چی ... اصن چه ربطی دارن جناب حافظ (انورالله مرقده) و آقا کریس نولان!!؟ اصن چطوری میشه مولانا رو ربط داد به جوکر و اسکورسیزی و هالیوود و غیره و ذلک؟

چهار- باید بگم که حتی اگه این آدما واقعا ربطی به هم نداشته باشن - که دارن – ما ایرانیا، ما ایرانیای پای در اصالت کهن و سر در تمدن مدرن ربط بین این حضراتیم. گذشته از این که شعر اصلی ترین رسانه گذشته ها بوده و سینما مهم ترین رسانه ی این عصر و هر کدام از این حضرات در کار خودشون و البته در عصر خودشون اوستای اوستاها بودن و هستن و این طوری از لحاظ صنفی (!) به هم مربوط میشن، و همچنین بگذریم از این که با هر متر و معیاری هر دو گروه صدای انسانیت و عدالت عصر خودشونن البته با لحاظ کردن اقتضائات جغرافیایی خودشون. گذشته از همه این ها، وقتی یه ایرانی واسه دیدن "شوالیه تاریکی" یا "ممنتو" تفال میزنه به دیوان حافظ و وقتی این بیت میاد که : "شبی دل را به تاریکی ز زلفت بازمی‌جستم..." شوالیه تاریکی رو انتخاب میکنه (!) ینی واسه ی یه ایرانی این دو گروه بهم ربط دارن . وقتی یه ایرانی بلافاصله بعد از خواندن "کبری فی المنطق" میر سید شریف و فیه ما فیه مولانا میره سراغ فیلم های تارانتینو، این یعنی این که واسه یه ایرانی این دو گروه به هم ربط دارن. هر چقدر که بخوایم و بخوان صدای یه طرف از هویتمون رو خفه کنیم، نمی تونیم آقا، نمیشه داداش...

پنج- خب حالا اگه به فرض محال (!) همه ی فرمایشاتتون درست باشه شما میخوای چی بگی؟ از یه طرف صحبت از قهرمان و کارهای نکرده میکنی واز طرف دیگه تن حافظ و هیچکاک رو تو قبر میلرزونی! حرف حسابت چیه؟!

شش- ممنونم سوال خوبی بود! راستیتش چن وقتی بود که میخواستم متنی رو بنویسم با عنوان "هفت شب با حافظ، هشت روز با مولوی" و بدون اینکه معرفی و شرحی داشته باشم، هشت حکایت از فیه ما فیه مولانا و هفت غزل حافظ رو انتخاب کنم و در گروه بذارم اما وقت و حوصله یاری نمی کرد تا این که یکی از رفقا در یکی از گرو های تلگرامی پیشنهاد معرفی ادبا و فضلای مطرح رو ارائه کرد و اسباب الخیر(البته مطمئن نیستم!!) شد. از طرف دیگه این روزا* مصادف شد با جشنواره فیلم فجر و به همین بهانه چند فیلم هالیوودی رو دیدم! واقعا تعجب میکنم چطور می توانیم بلندگو دست بگیریم و ادعای ارزشی ترین سینمای جهان را داد بزنیم. اگر خط کش ابتذال را سخن شهید آوینی بگیریم که گفت: "ابتذال، فقط آن نیست که فروزان برقصد یا فردین در حال کوبیدن آبگوشت، آواز بخواند! مصداق ابتذال، اتفاقاً بیشتر این است که شما یک سوژه اخلاقی را چنان بسازید که تماشاگر از هرچه اخلاق است، بیزار شود" با این معیار یا با هر معیار دیگری سینمای انحصاری ایران بسیار مبتذل تر از هالیوود است. گواهی درستی این ادعا، برنده جایزه بفتای امسال یعنی شاهکار آقای مارتین مک دونا "سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری" است.

هفت- و اما این که نوشتم هفت شب و هشت روز نه به این معنی ست که در هفت شب و هشت روز پشت به پشت حکایات و غزل های منتخب را خواهم آورد البته سعی ام هم بر این خواهد بود که این روز و شب بدان معنی که در شریفه ی : " اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ" گرفته شده به دوران ها و اعصار نکشد!

* این سیاهه در بهمن ماه سال نود و شش نوشته شده است.